فرهنگ امروز/ حمیدرضا دالوند
يك پيشينهی مطالعاتي راجع به انسان يا حتي انسان به صورت عام، از گذشته هاي دور تا به امروز داريم و اين تاريخ گسترده را به دو بخش تقسيم ميكنيم: ۱- قبل از تاريخ مدرن تا روزگار مشروطه: كه دورهی سنت ماست ، دورهاي كه جامعه ايراني وارد دورهی مدرن ميشود. دورهی سنت ما گذشتهی كهن و ريشه در اسطورهها دارد . ايرانيها نسبت به ملل ديگر ملت بسيار كهني هستند. از پيش از آرياييها ، تا روزگار آرياييها و بعد دورهی اسلامي که از فرهنگ غني برخوردار بوده و در اين فرهنگ انسان محوريت خاصي دارد و مورد توجه است.
پس اطلاعات فرهنگي و داشتههاي فرهنگي ما ريشه در اسطورهها دارند و ما از اين بخش به طور كلي، زير عنوان سنت ياد ميكنيم.
۲- دورهی مدرن: دورهی مدرن تقريبا از دههی دوم سده ۱۴ خورشيدي از سال ۱۳۱۰ به اين طرف است که مطالعات فرهنگ عامهی مردم شناسي (به اين معنا كه ما دور هم جمع شده ايم) آغاز شد و قبل از آن هم مقطعي زير عنوان سنت وجود دارد که از آن ياد خواهيم كرد.
معيار اين تقسيم بندي چيست؟ وچرا؟ آن چه من فكر كردم اين است كه ما درچه زماني توانستيم و بر مبناي آگاهي از يك دانش از پيش تعيين شده به اين مطالعات بپردازيم. ممكن است در طول تاريخ كهنمان مطالعاتي انجام داده باشيم كه خود هم نمي دانيم براي چه؟ شايد براي هدف ديگري بوده ولي كاملا در پهنه انسان شناسي و فرهنگ عامه گام برداشتهايم.
پس به اعتبار اينكه پژوهشگر يا پديد آورندهی اين مطالعات از كاري كه انجام ميداده و از هدف اين كار آگاهي داشته و زماني كه براي هدف ديگري بوده، آگاهي نداشته ، ما اين عنصر آگاهي را معيار تاريخ خود قرار دهيم و زمان رسيدن به اين آگاهي را مبدا تاريخ مطالعات قبول كنيم.
از آن روزگار تا مقطع زماني ۱۳۵۷ كه انقلاب اسلامي روي ميدهد، تحولات جامعهی ما به سمت ديگری ميرود. اين محدود كه تقريبا اواخر دورهی مشروطه و اوايل روزگار پهلوي تا پايان حكومت پهلوي (چه روزگار پهلوي اول و چه پهلوي دوم) را در بر ميگيرد، به صورتی است که ميتوان مطالعات فرهنگي ايران را بر پايهی آگاهي به دو بخش تقسيم كرد.
بخش اول سنت ادبي ايران و ادبيات روشنگري روزگار مشروطه است. اين دوره تلاشهاي ناآگاهانهی ما كه پديدآورنده نميدانسته چه كاري انجام مي دهد، در حوزهی سنت ادبي ايران از دورههاي اسطورهها با شاهنامه شروع شده و آثار ابوريحان را در بر ميگيرد تا عصر روشنگري، يعني دورهی مشروطهی تاريخ ايران و ادبيات مشروطه ، كه ويژگيهاي خاص خود را دارد. در اين دوره ژانرهاي ادبي و قالبهاي جديد پديد ميآيد، نگاهها متفاوت ميشود و اتفاقا براي ورود به مطالعات آگاهانه ما زمينهسازی ميشود. ما ميتوانيم اين دوره كهن ادبيات يعني سنت ادبي را تلاشهاي ناآگاهانه به عنوان بن مايههاي مختلف چه در آثار تاريخي و چه در آثار جغرافيايي و ديني پيدا كنيم.
بخش آثار مستقل در ادبيات فارسي از روزگار صفويه و حتي قبل از آن ، از دوره مغول ، آثار عبيد زاكاني تا كلثوم ننه آقاي جمال خوانساري هستند كه به نظر میرسد آگاهانه نوشته شدهاند، ولي در واقع به هدف خاصي نوشته شدهاند. متون روز اخلاقي و حكمت و علوم غريبه و ادبيات صوفي پهنهی گستردهاي هستند كه اگر كسي بخواهد در وجه تاريخي و فرهنگي كار كند لازم است بداند که همه به صورت ناآگاهانه نوشته شدهاند.
بحث بعدي ما ادبيات روشنفكري دوره مشروطه است. روزگاري كه مشروطه در ايران اتفاق ميافتد و ذهنيت ما عوض ميشود. مهمترين ويژگي ادبيات دورهی مشروطه حضور پررنگ تودههاست. در روزگار مشروطه چون قدرت ، گفتمان مشروطه را به لايههاي پايين جامعه ميداند، خود به خود توده ارزش پيدا ميكند و چون ملت ارزش پيدا ميكند، روشنفكر روزگار مشروطه مجبور به استفاده از زبان ملت ميشود.
به اين دليل، در روزنامهنگاري، رماننويسي، داستاننويسي، شعر و تئاتر به جاي استفاده از موضوعات متعلق به طبقه اشراف ، از زبان ملت صحبت ميشود. به همين خاطر دهخدا به سراغ دخو ميرود و روزنامهها زبان مردم عامي آن روزگا ر را وارد ضرب المثلها ، قصهها ، و ادبيات ميكنند.
اين ادبيات نا خود آگاه روشنفكر ما را به طرف مطالعه مردم مي برد . مثل آثار تالبوف و اثار زينالعابدين مراغهاي ، كه رسوم را در قالب داستان نقل ميكنند. پس در اين دوره روشنفكران ما براي ارتباط با تودهها، مثل يك مردمنگار، به صورت ناخودآگاه دست به مطالعات مردمشناسي زدهاند. گرچه در خيلي از حوزهها شبيه مردم شناسان امروزي هستند اما آگاهي در پس کارشان نبوده و به هدف ديگري توليد شدهاند، لذا از اينها به عنوان منابع مردمشناسي و مطالعات تاريخ پيشينيان استفاده كرده ولي جزو مطالعات ناخودآگاهانه محسوب ميشوند.
هدايت را بحق ميتوان آغازگر مطالعات آگاهانه به شمار آورد. او تقريبا به آگاهي رسيده بود. در اروپا تحصيل كرده بود و با آندره ژيد و ديگران ارتباط داشت و صاحب حزب سياسي در ايران بود. و نمونهاش حسن مقدم نویسندهی کتبا «جعفر خان از فرنگ برگشته» ميباشد كه نشان ميدهد او جامعهی ايران را خيلي خوب ميشناخته و براي اولين بار ضربالمثلهاي فارسي را به فرانسه برگردانده و منتشر نموده و اين كار را آگاهانه انجام داده است.
در بين روشنفكران چه آنهايي كه تئاتر مينوشتند و چه آنهايي كه داستانسرايي ميكردند، به ضرورت دنبال فرهنگ مردم رفته بودند. نمايشي به نام «ايراني بازي» تصوري از جامعه سال ۲۰۰۰ را به تصوير مي كشد و واقعا يك شاهكار است و خواندن آن را به همه توصيه ميكنم كه با جامعهی امروز خيلي تطبيق دارد.
خلاصه داستان این است که؛ جعفرخان يك انسان روشنفكر و اشرافزاده است كه فرهنگ فرنگي معابي دارد. او به جبران سفر قبليش كه خوشگذراني كرده اين بار تصميم ميگيرد كه درس بخواند، نهايتاً چمدانش را ميبندد و به فرنگ ميرود و ميخواهد به مملكتش خدمت كند. (حالا چه عمري داشته، اين داستان است.) او علوم را فرا ميگيرد و به زبانهاي مختلف مسلط ميشود و در سال ۲۰۰۰ به ايران ميآيد. پدر و مادرش براي او جشن ميگيرند و او كه قصدش خدمت به وطن بوده از آنها درخواست شغل ميكند. پدرش او را با وزير علوم آشنا كرده و در مصاحبه او عنوان ميكند كه دكتراي آموزش دارد و به علوم جديد، برنامهنويسي، و زبان مسلط است. وزير علوم ميگويد من برايت كاري ندارم ولي دوستي در متروي تهران دارم كه ميتواند برايت در بليطفروشي كاري درست كند. او كه خيلي ناراحت شده از پدرش ميخواهد كه تلاش ديگري کند. پدرش با وزير امور خارجه صحبت ميكند، او هم ميگويد نهايتاً من ميتوانم در ادارهی برق تهران، كاري در حد روشن كردن موتور، برايت جور كنم. او كه نا اميد شده است ميخواهد دوباره به فرنگ برگردد. پدرش ميگويد آنها به موقعيت تو حسودي كردهاند، ناراحت نباش. خلاصه ده بيست وزارتخانهی ديگر هم مراجعه ميكند و نتيجه نميگيرد. روزي كه ميخواهد از ايران برود، پدرش او را پيش نخست وزير وقت ميبرد، اين بار جعفر خان به نخستوزير ميگويد، من جعفر خان مشهور هستم ، من را كه ميشناسيد به فرنگ رفتم و عياشي كردم. نخست وزير از او مي پرسد زبان كه ميداني؟ جعفر خان جواب ميدهد تركي بلد نيستم، زبان فارسي را هم به زور صحبت ميكنم، نها ز علوم جديد و نه از علوم قديم هيچ نميدانم. نخست وزير ميگويد من سالها به دنبال تو ميگشتم تو معاون من هستي و از امروز مشغول كار ميشوي.
قصد من از بازگوكردن اين داستان، نشان دادن برشي از انسانهاست كه هدف ما را در مطالعات مردم شناسي و اينكه ما واقعاً به دنبال چه هستيم روشن میکند که همان شناخت جامعه و درك درستي از جامعهی ايراني است.
اين طور نخبگان در روزگار مشروطه بودند و سرگذشت جالبي هم دارند. قبر حسن مقدم در لوزان سوئيس واقع شده است. روشنفكران به درك و اهميت فرهنگ مردم رسيده بودند. شايد هدايت را سرآغاز ميراثدار شدن فضاي مشروطه بدانيم. جامعه ما به طور خودآگاه وارد اين حوزه شده بود.
شرقشناسان اروپايي نقش مهمي در خيلي از رشتههاي مدرن روزگار ما از جمله در فرهنگ مردم دارند. مثل آرتور كريستينسن، هانري ماسه، لوري ميل با دانستن اين مفاهيم وارد فرهنگ ايران شدند.
روزگار قاجار تا اوايل دوره پهلوي، به لحاظ داد و ستدهاي فرهنگي، روزگار پر شكوهي بود. خيلي از شرق شناسان به ايران ميآيند و فرزندان ايراني و دانشجويان با آنها هم نشين هستند و پهلوي و زبانهاي باستان را ياد گرفتند. چگونه؟ اشخاصي مثل بهار، حكمت، فروغي، ياسمي با آنان همنشين بودند، و هم چنين سعيد نفيسي و چون امور دولتي در دستشان بود در حوزههاي مورد علاقه از اينان آموزش ميگرفتند.
وانس در كتاب دو جلدي « فرهنگ باورها و معتقدات» مي گويد: من به هدايت ارزش اين حوزه را يادآوري كردم و همكاري او را طلب كردم. او صراحتاً اعلام ميكند من وقتي اين مطالب را جمع اوري ميكردم ايرانيها من را مسخره ميكردند و ميگفتند تو داري آبروي ما را ميبري.
و تحت تاثير اين شرقشناسان و مطالعات آنان به ارزش اين حوزه پي ميبرند و هدايت يكي از كساني است كه از طبقه اشراف و نجيب زادگان و نخبگان است كه خانوادگي ديوان سالار هستند و جالب این است که با فرهنگ لايه هاي پايين جامعه در ارتباط است و اين را مديون وجود زنان به ويژه خدمتكاران زن كه در خدمت آنها بودند، مي داند.
هدايت در خاطراتش مي نويسد كه ددهی سياهي داشتند كه برايشان قصهها و لالايي ميگفت و او تحت تاثير اين شرايط زمينه خوبي پيدا ميكند و ارزش كار را مي فهمد. وي با نوشتن « و سنه» به عنوان اولين كارش در سال ۱۳۱۰ نشان ميدهد كه آگاهانه وارد اين عرصه شده است.
در اين روزگار عصر مشروطه تمام ميشود و با كودتاي ۱۲۹۹ دولت پهلوي به تدريج روي كار ميآيد و در سال ۱۳۰۵ تاج گذاري ميكند و عصر جديدي در تاريخ ايران شروع ميشود. عصر گفتماني كه در طي ۳۵ سال در تاريخ انقلاب اسلامي در اين حوزه داشتيم و با ديدگاهي مشاهده كرديم كه تمام اين فعاليت هاي فرهنگي را زير عنوان، باستان گرايي ياد كرديم، زمانش فرا رسيده كه از اين برچشب فاصله گرفته و آن را با نگاه احياي هويت ايراني و احياي فرهنگ ايراني ببینیم. يعني دوره رضا شاه (پهلوي اول) دوره حركت به سمت مدرنيزم است حالا اين حركت خوب است يا بد، نميخواهم وارد آن شوم. ولي نقطه اوجيست به سمت احياي هويت ايراني و احياي ميراث ايراني.
ايرانيها ملتي با سابقه كهن و داراي بهترين اساطير و متنهاي هند و اروپايي هستند و هويتي ويژه دارند. در جامعه روشنفكري و ديوان سالاري ما، كساني مثل فروغي، رشيد ياسمي، و بهار، گاه با وجود مخالفتهايي كه دارند، وارد اين حوزه شده و باعث تجديد حيات فرهنگي ادبي ايران و بازسازي آثار كهن ميشوند. همانطوري كه آثار مادي را از زير خاك در ميآورند به آثار معنوي هم توجه ميشود. اين ويژگي را در ادبيات داستاني جمالزاده و هدايت و همچنين كاركرد خود دولت و جهادهاي دولتي به ويژه فرهنگ مردم تا پايان دوره اول پهلوي اول ميتوان مشاهده كرد. در دوره پهلوي دوم بحث مدرنيسم، گرچه از زمان مشروطه شروع شده ولي در اين روزگار به اوج خود ميرسد و واكنشهايي توسط بخش بزرگي از جامعه ما چه روشنفكران، چه مذهبيها و چه غير مذهبي ها نشان داده ميشود.
براي حفظ فرهنگ ايراني بايد فعاليتهايي صورت بگيرد كه من سعي ميكنم رئوس آن را در ذيل تلاشهاي آگاهانه عرض كنم.
پس از دوره پهلوي مطالعات ما آگاهانه است كه با هدايت و مقدم شروع شده و يكي از كساني كه ادبيات داستاني زمينه شد براي رشد مطالعات فولكلور و به گردن ادبيات حق دارند، قصه نويس ها بودند كه با يكي بود يكي نبود جمالزاده شروع شد.كه باعث رشد ما نيست. بزرگ داستان نويسي در ايران شد. در اين جا هنوز هم داستان رجل سياسي ايشان مي تواند الگويي براي كساني باشد كه مي خواهند وارد صحنه سياست نشوند. در حوزه ادبيات، يكي بود يكي نبودش با فارسي شكر است آغاز مي شود. هنوز بحث زبان فارسي، خط فارسي، گفتار فارسي براي ما مسئله هست.
هنوز ويلان الدوله و ديگر نوشته هايش نمادهايي بودند در حوزه فرهنگ ما كه كه در مطالعات بعدي فرهنگ مردم جاي باز كرده و به آن پرداخته اند و در بعضي حوزه ها جاي آن خاليست و مسئله روز هستند. نكته ديگر اينكه جمالزاده كه آغازگر ادبيات داستاني است را مي توانيم يك فولكوريست و فرهنگ مردم شناس خطاب كنيم يا نه؟ بله ايشان به بحث عنصر آگاهي رسيده بود و ارزش فرهنگ مردمي را مي دانست ولي ئاقعيت اين است كه جمالزاده يك داستان نويس بود و او آغاز گر داستان نويسي مدرن ايران به عنوان يك چهره پيش گام در داستان نويسي حفظ شده. جالب است كه او خيلي به فرهنگ مردم پرداخته و از فرهنگمردم استفاده كرده است.
كساني كه مي خواهند از تاريخ مطالعات زباني در ايران آگاهي داشته باشند جمالزاده يكي از پيشگامان مطالعات زباني در ايران است. او بيشتر دغدغه زباني دارد تا دغدغه فرهنگي او مي خواهد زبان فارسي را نجات بدهد. شايد در آنجا كه با فارسي شكر است شروع ميكند، مي خواهد بگويد با ساده نويسي و با استفاده از زبان توده و گفتار توده مي توان زبان فارسي را نجات داد. اگر بخواهيم تصوري از جمالزاده و فرهنگ توده داشته باشيم بهتر است هيچگاه اين عنوان را به او ندهيم، گرچه او راه گشا بود.
هدايت مطالعاتش را با او سانه شروع كردو در سال ۱۳۱۲ نيرنگستان و در نهايت در سال ۲۴-۱۳۲۳ مقاله معروف فولكلور و فرهنگ توده به فرهنگ ايران خدمت كرد.
او هم مطالب را خوانده و منابع را پيدا كرده و هم آگاهانه شروع كرده و كل كارهاي هدايت را مي توان در دو بخش خلاصه كرد.هدايت داستان نويس را نه ، هدايت فرهنگ مردمنويس را
بخش اول: مربوط به روزگاري كه مطالب را گردآوري مي كند تا سال ۱۳۱۸.اواولين كسي است كه كار گروهي را شروع ميكند و از ذبيح بهروز تا مقدم و پرتو و ديگران كمك مي گيرد. اينان اشخاص بنامي بودند كه او در كتابهايش از آنها ياد كرده و تا اشخاص معمولي مثل باغباني كه در منزل آنها كار مي كند، مطالب را از آنها مي خواهد و مكتوب مي كند.او از هانري ماسه كمك مي گيرد و از مطالبش به آنها مي دهد. كتاب اوسانه ، علويه خانم و آثار ديگر او تقريباً تا سال ۱۳۱۸ و در سال ۱۳۱۸ با مجله موسيقي همكاري مي كند و با كمك مين باشي ترانه هايي را در اين مجله به چاپ مي رساند. او از مطالب گرد آوري كرده در ادبيات استفاده مي كند. و بعد اين ها را به صبحي و دهخدا مي دهد، كه رد پاي فرهنگ مردم را در ضرب المثل هايش مي بينيم.
او از سال ۱۳۱۸ به بعد از يك گرد آورنده عبور مي كند . او هر دو كار را تجربه مي كند هم كار گردآوري و هم مطالعات نظري
او با مطالبي كه از خارجي ها و كتابهاي اروپايي گرفتهاز كتاب من و دو فولكلور كه به فرانسوي نوشته شده ، با علم فولكلور آشنا مي شود و در دهه ۲۰ اندوخته هاي نظري را تبديل به يك كار نظري و پايه كرده و راه را براي ديگران مي گشايد. وآن مقاله فولكلور و فرهنگ توده كه در مجله سخن منتشر مي شود و براي اولين بار يك طبقه بندي از فرهنگ مردم دارد و قبل از آن رشيد ياسمي در سال ۱۳۱۶ يك طبقه بندي دارد كه من در يك سري از مقالات از آن ذكر كرده ام. ولي هدايت خودش به تجربه آموخته بود و اهميت آن در اين است كه او يك بن مايه اروپايي داشت. در دهه ۴۰ انجبي (انجوي) شيرازي آن را اجرا كرده بود و عملا در جامعه ما اجرا شد. نمايشي كه آقاي هدايت نوشت بخشي از آن را آقاي صبحي و در نهايت انجبي شيرازي آن را در راديو پيگيري كرد و به آن كار تحقق بخشيد. آقاي هدايت عملا گرد آوري و نظري را انجام مي دهد، پس به حق آگاهانه توانسه روي بقيه حتي دولت ها تاثير بگذارد. بعد در كنار دانشمندان اروپايي كه وارد ايران شدند تنها با هدايت برخورد نداشتند. بلكه آنها با بهار و سعيد نفيسي و حكمت هم مراوده داشتند. اين ها هم مطالبي ياد گرفته بودند. دولت پهلوي به دنبال احياي هويت سازي و هويت فرهنگ ايراني در سال ۱۳۱۴ فرهنگستان را راه اندازي كرد. و در اساس نامه آن اشاره مي كند كه بايد زبان عامه فرهنگ و قصه ها جمع آوري شود. ملك الشعراي بهار هم در اشعار خود مطالبي را در حوزه فرهنگ نامه جمع آوري كردند. بهار با شخصي به نام كوهي كرماني آشنا مي شود و اين هم داستاني دارد.
او از كرمان به تهران آمده بود و مشكلاتي داشت ضمناً صداي خوشي هم داشته، بهار او را تشويق به گردآوري قصه ها و شعرهاي عاميانه كرده و وارد كارهاي روزنامه نگاري مي نمايد. او با روشنفكران اوايل دوره پهلوي ارتباط نزديك داشته پس از مدتي به زندان مي افتد كه زندان دردسر هاي خود را برايش داشته است. ولي علم فولكلور و آگاهي كه بهار از فولكلور داشت به كوهي كرماني منتقل شد. كنار جريان هدايت تا دولت پهلوي جريان هاي ديگري شروع شد. در دولت پهلوي در بند هفت ماده دو از اساس نامه فرهنگستان اول ۱۲۲۹ در ارديبهشت ۱۳۱۴ مصوب شد كه قصه ها و ترانه ها و موسيقي ها بايد جمع آوري شود. و بلافاصله پس از تثبيت دلت نهضت معارفي در ايران رشد پيدا كرد.مجله اي به نام معارف و سپس با نام تعليم و تربيت و در نهايت به نام آموزش و پرورش به چاپ رسيد. تا ده ۴۰ ارگان وزارت معارف ايران كه به وزارت علوم تغيير نام داد وتمام بخش نامه ها از طريق اين مجله به استان ها ابلاغ مي كردند.و نهضت معارفي در اواخر سال ۱۳۱۴ در ايران شكل مي گيرد. سميناري از روساي كل فرهنگ استانها شكل مي گيرد و كميته اي دارد كه رشيد ياسمي در آنجا سخنراني مي كند. شخصي به نام پرفسور هز كه آلماني است كه در جنگ جهاني دوم از ايران رفته و در آمريكا مستقر شده. او يكي دو مقاله در مورد روانشناسي مردم ايران دارد كه جالب و خواندني است.
هاز از مستشارهايي بود كه در كنار آندره گودار كار حوزه فولكلور و مردم شناسي را پيگيري كرد. در آن نهضت معارفي روساي معارف استانهاي مختلف را از اهميت كار مطلع نمود و كار جمع آوري قصه و متل ها رابه دانش آموزان واگذار كرد. او هم چنين ارزش اين قصه ها و متل ها را به آنان گوشزد نمود. در اسفند سال ۱۳۱۴ سمينار تشكيل شد و در خرداد ۱۳۱۵ عملاً شروع به كار كرد. هاز براي موزه مردم شناسي اشياء جمع آوري مي كرد. او شهر به شهر مي گشت و روساي معارف را وادار مي نمود كه از طريق دانش آموزان اشياء را جمع آوري كنند. من يك روز به دنبال آثار مي گشتم تا اينكه در سال ۱۳۷۴ به موزه مردم شناسي رفتم. آنها اظهار بي اطلاعي كردند. اتفاقاً خانمي مكالمات ما را شنيد و گفت كه در كشوي ميزي در انباري منزلش مقداري كاغذ وجود داردكه نمونه آن در سال هاي حدودا ۱۳۱۷-۱۳۱۶-۱۳۱۵ عكس دانش آموزان با آقاي كوهي كرماني بجا مانده (نامموسسه مردم شناسي به بنگاه مردم شناسي و بعد موزه مردم شناسي تغيير پيدا كرد.)
آقاي هدايت به عنوان منتقد اين كار، در آثارش به كوهي كرماني اعتراض كرده و به واسطه آقاي بهار، علي اصغر خان حكمت، كوهي كرماني را كارشناس نمود. او مطالب را مي خواند و در صورت قبول امضاء مي كرد. من فهرست اين كارها را منتشر كرده ام. مطالب در مجله فرهنگ مردم منتشر شده و آقاي هدايت روي اين مطالب كار كرده است. اين مطالب را كه عنوان فرهنگ عاميانه مردم نام دارد، آقاي جهانگير هدايت منتشر نمود.يك سري از اين اسناد كه در منزل هدايت بوده كپي برداري شده و به نام هدايت انتشار پيدا كرده است. گردآوري فرهنگ عامه توسط دانش آموزان براي اولين بار توسط دولت انجام شده است. در كنارش در مورد مردم شناسي(خ ابن سينا- ميدان منيريه) در يك ساختمان استيجاري به نام سرهنگ مختاري موزه مردم شناسي تشكيل مي شود.
آقاي فروغي سخنراني كرده و اهميت فولكلور و اين كه به چه كار مي آيد و ما به دنبال چه هستيم؟ را براي حضار شرح مي دهد.
نهايتاً تا دهه ۱۳۲۰كه تحولاتي روي مي دهد و به طور كجدار و مريز تا دهه ۳۰ در درون موزه مردم شناسي هنوز هم دانش آموزان مطلب جمع آوري مي كنند. در اين روزگار تقريباً بعد از دهه ۲۰ كه فراز و فرود هاي خودش را دارد، در دهه ۳۵-۳۰ جريان هاي جديدي به واسطه تثبيت حكومت پهلوي رشد پيدا مي كند كه مديون صادق كيا و استاد ارجمند محمد مقدم پدر زبان شناسي ايران كه ايشان بحث گويش شناسي را نيز دارند، مي باشد.
درون موزهشخصي به نام (علي هاني بال) كه از روس هايي بود كه وارد ايران شده و بعد از انقلاب در ايران ماندند و تغيير دين داده و نام علي را براي خود انتخاب مي كنند و مي گويند كه او برادر زاده پوشكين است.
او انسان جالبي است و در انجمن آثار ايران نقش زيادي دارد .و در حوزه مسائل فرهنگي ايران واسطه اي بين ايران شناسان داخلي و خارجي بوده است.ايشان خيلي زحمت كشيده و موزه هاي ايران مديون اين شخص است. موزه قزوين و آبادان از آخرين كارهاي او مي باشد.او براي اولين بار مجله مردم شناسي را در موزه در سال ۳۵ به بعد منتشر نموده و مطالعات مردم شناسي دولتي در ايران صاحب مجله مي شود.(كه موجود است.)
با آمدن آقاي كيا در راس اداره هنرهاي زيبا كه بعد به وزارت فرهنگ و هنر تغيير نام پيدا كرد، صادق كيا خيلي زحمت كشيدند و جناب آقاي دكتر بلوكباشي استاد عزيزم كه همه به او ارادت داريم، از اولين كارمندان موزه مردم شناسي بودند كه همزمان در دبيرستان تحصيل مي كردند و جالب است كه ايشان در اواخر ۴۰-۱۳۳۵ تشكيل كلاس داده و تيمي درست مي كنند و حاصل آن اداره فرهنگ عامه مي باشد كه تا سال ۱۳۴۸ ادامه داشته و حاصل آن بزرگاني از قبيل پور كريم، دكتر علي اشرف صادقي، يوسف مجيد زاده و مرحوم تفضلي بودندو شعرهاي شاخصي شدند.
اينان از اولين كارمندان اين اداره بودند و زحمات زيادي متحمل شدند. براي اولين بار در كشور ايران براي كاوش و كار ميداني در استانهاي مختلف برنامه ريزي كردند و قصه ها را ضبط كرده و از آن آرشيوي درست كردند. نهايتاً فرهنگستان دوم كه تاسيس شد ف آقاي كيا به آنجا منتقل شدند و بعد آقاي محمود خليقي رياست اين حوزه را به عهدا گرفتند. ايشان انسان بزرگي بودند و تاثير گذاري بر فرهنگ داشتند. ايشان معلم بودند و باعث گسترش اداره تا به حد مركز مردم شناسي شدند.(عكس زنده ياد صادق كيا) صادق كيا مردم شناسي را از ديد زبان شناسي نگاه كرد. و متون قديمي از قبيل شاهنامه و تاريخ بيهقي را فيش كرد كه شما مي بينيد . او ميراث فرهنگي را يك شبه به شيراز فرستاد و من اطلاع ندارم كه در مركز مردم شناسي بعدها چه بر سر اين متون آمد. در اين روزگار مطالب را با دست مي نوشتند و در دهه ۵۰ تايپ شده و اوج آن مطالعات مردم شناسي در دهه ۵۰ مي باشد، كه بهترين مجله ها منتشر مي شود و سازمانها و نهاد شكل گرفته، ارتباط زيادي با مردم شناسان بزرگ دنيا برقرار شده و مردم شناسان به نام اروپايي و آمريكايي به اين مركز رفت و آمد كرده و حداقل يك ماه در مركز مي مانند و با مردم شناسان ايراني همكاري مي كردند.
ريز كارها را در يك دو مقاله منتشر كرده ام.
اين كارهايي بود كه در حوزه دولت اتفاق افتاد، در كنار آن كارهاي پراكنده و شبه دولتي هم آمد و در حقيقت واكنش به مدرنيسم بود كه اوج آن در دهه ۴۰ و ۵۰ اتفاق افتاد. آنها مي گفتند چون دارد همه چيز عوض مي شود ما بايد برويم و فرهنگ ايراني را حفظ كنيم. از انجوي شيرازي به عنوان نماينده اين تفكر مي توان نام برد.او سابقه مبارزات سياسي داشت،از توابين بعد از كودتاي ۲۸ خرداد بود كه برگشته بود و با دولت همكاري مي كرد تا فرهنگ ايراني را حفظ كند.
او از آخرين دوست هاي هدايت بود و راه هدايت را ادامه داد.
در كنار اين كارهاي خيلي مهم كه بيشتر كار عملي بود،حوزه دانشگاهي ما هست. هاز از اولين كساني است كه درس هاي علوم اجتماعي را در دانشگاه تدريس مي كرد.و شايد اوج كارهاي ما در دانشكده علوم اجتماعي و نهايتاً در موسسه مطالعات دانشگاه تهران شكل گرفته. و بزرگاني مانند، استاد نادر افشار نادري، استاد نراقي و صاعدي با آنها همكاري مي كردند. آنها سعي داشتند با متدهاي جديد علوم اجتماعي به مطالعه فرهنگ مردم در ايران بپردازند.
در كنار آن فراموش نكنيم جريان هاي و اينان مطبوعات مستقل داشتند و پايگاهشان مطبوعات بود.
از پر رنگ ترين اين جريان ها، جريان شاملوست، شاملو كتاب هفته را با بلوكباشي شروع كردندوهمين كتاب كوچك تاثير شگرفي بر ادبيات عامه و فرهنگ مردم داشت. و تحسين ادبيات عامه را در فرهنگ مردم را در آثار شاملو مي بينيم. گروههاي سياسي در دوره پهلوي بويژه گروههاي چپ كه در دهه ۴۰ شبيه دوره مشروطه بودند. و به خاطر ارتباط با توده مردموارد كار شدند. چريك هاي فدايي خلق در آثارشان به دنبال قهرمان هايشان و ترانه هايشان مفتند كه اين خود نيز نوعي از مطالعات است و براي مطالعه براي اهل تحقيق جالب است. بطور كلي اگر بخواهيم جمع بندي كنيم . در آن روزگار يك سنگ بناي دولتي نهاده شد حركت هايي شد و كاركرد آن در دهه ۵۰ باعث گردآوري فرهنگشد ولي تحليلي از آن نشد ، اين رشته تحصيل كرده اي نداشت. اواخر دهه ۳۰ يعني ۴۰ تا ۳۵ يك دوره آموزش داده شد كه ثمره اش را ديديم. در دهه ۵۰ چند نفر به خارج از كشور فرستاده شدند توسط آقاي خليقي از جمله آقاي بلوكباشي، پوركريم و جاي انصاري كه منشاء خير شدند.
اگر بطور كلي بيان كنيم، زحمات و هزينه ها براي اين حوزه دانشگاهيي مثمر ثمر بوده و نتيجه اش را هم ديدهايم كه در اين روزگار وارد اين جريان فكري شده ايم. و همين جلسه امروز نمونه يكي از اين تلاش ها مي باشد.
این سخنرانی در نشست پنجاه و هشتم (۳ خرداد ۹۴) از یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ توسط دکتر دالوند ایراد شده است.
سایت انسان شناسی و فرهنگ
نظر شما